حرف 67
بعد از تو باید یک خیآبان ِ دراز پیدا کنم و تمآم ساعاتی ک ِ دلم هوای ِ دلت را میکند آنقدر قدم بزنم تآ پاهایم تاول بزنند ... با برگهای ِ پاییزی ِ زمین ریخته ، یا شاید هم با برگهای ِ سبز تابستان پاهایم را ببندم ُ باز هم همان راه را آنقدر بروم تا به خیالت برسم . شاید یکـ دوچرخه هم خریدم ، یک دوچرخه مثل دوچرخه ی ِ یچگی هایم که دزد بُرد ... با آن دوچرخه میخوآهم تمآم آن مسیری ک ِ باهم قدم زنان میرفتیم را رد کنم و با سرعت ِ بالا بگذرانمشان و برای ِ خودم خاطرات را از گور بیرون بکشم ... باید موهایم را پسرانه کوتآه کنم ، شاید هم از بیخ با صفر تراشیدمشآن ک ِ دوباره بالا بیایند ، بالا بیایند اما ... اینبار بدون ِ دستان ِ تو . میخواهم به مادرم بگویم که کوله پشتیی پر از خوراکی هایی که کنار هم بودیم و میخوردیم برایم آماده کند ... میخوآهم بروم سفر و بدون ِ تو آرزویم را که سفر با خودت بود را برآورده کنم ... خاطراتت را بر میدارم تا میکنم و میگذارم در جیب جلویی کوله پشتی تا گه گاهی زیپش را باز کنم و یک یادتان بخیر حواله شان کنم ! شب ها بجای ِ تماس های ِ تلفنی و پیام هایمآن میخوآهم تمام ساعت هارا بنشینم و چای بخورم ، بیچاره کتری ُ قوری ِ مادر ... آسی میشود بسکه برای ِ من ِ دیوانه میجوشد ُ قل قل میکند ، داغ داغ هم میخورم ... که هر چه در سینه گیر کرده است پایین برود ُ خلاص ... بغض ها و کینه ها خلاص . درد ِ دل و ماتَم ها خلاص . حتی دوستت دارم هایی که سر دلم مانده است ُ دیگر هیچ وقت قسمت نشد به زبان بیاورمشان بروند پایین و خلاص . . . دوست دارم بعد از تو جلوی ِ تمام مردم شهرمان به تلافیه تمآم گریه ها ی ِ بی صدا و خنده های ِ ریز ریزآنه اَم ... بلند بلند بخندم ُ اشک بریزم که بگویند این دیوانه را ببینید ؟! ... دوست دارم به تمامی اهالی محل بفهمآنم که هرآنکه ز دل ِ مجنونش رود حال ُ روزش همین است ، دیوانگی ! میخوآهم بعد از تو بشوم همآن دختر بچه ی ِ قدیم ُ نَدیم هآ که سر آستین هایش همیشه از کاپشن پشمی اَش بیرون میزد ، موهایش همیشه مصری یا قارچی بود ُ شلختگی از سر و رویش میبارید ، من بعد از تو میشوم همآن دختر بچه ای که ناخن هایش را تا ته میجوید ... میخوآهم همه بفهمند که من گونه هایم را برای ِ تو رنگ میزدم ، من لبانم را برای ِ تو سرخ میکردم ، میخوآهم بدانند که من هر آنچه که بودم برای ِ تو بود و بدون ِ تو ... بدون ِ تو یک دختر میشوم با یک دوچرخه و سری تراشیده ... دختری که خاطرات ِ سنگینی که جا گذاشتی را به دوش میکشد ... دو چرخه اَم کجاست ؟! بیاوردیش ... بیاوریدش که بغض دارم ، میخوآهم به جاده بزنم ...